جدول جو
جدول جو

معنی پلی دره - جستجوی لغت در جدول جو

پلی دره
از مراتع نشتای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پی درو
تصویر پی درو
آنچه از محصول که پس از درو کردن در مزرعه باقی بماند، کاهین
فرهنگ فارسی عمید
(گُ دَ رَ)
دهی است از دهستان زردلان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان واقع در 57000گزی جنوب خاوری کرمانشاه و 15000گزی سراب به فیروزآباد. هوای آن سرد و دارای 80 تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد و در آنجا زغال وهیزم تهیه میشود. راه آن مالرو است و ساکنان از طایفۀ بالاوند هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد. واقع در 102 هزارگزی شمال باختر اسفراین و پنجهزار گزی جنوب شوسۀ عمومی بیرجند به شقاق. جلگه. سردسیر دارای 97 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت و راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یَلْ یَ)
دهی است از دهستان قوری چای بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 6هزارگزی شوسۀ مراغه -میانه، با 575 تن سکنه. آب آن ازچشمه و راه آن مالرو است. در دو محل به فاصله هزارگز به نام بالا و پایین مشهور است. سکنۀ بالا 325 و پایین 250 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(چِ)
دهی از دهستان راستوپی است که در بخش سوادکوه شهرستان شاهی واقع است و 560 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است جزء دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین. دارای 262 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات، لبنیات. شغل اهالی زراعت، گله داری، قالی، جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان زهرا است که در بخش بویین شهرستان قزوین واقع است و 908 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(عَ دَ دَ)
ابن مصطفی موستاری سکتواری، ملقّب به علاءالدین و مشهور به علی دده و شیخ التربه. وی صوفی بود و در شهر موستار متولد شد و سپس ساکن مکۀ مکرمه گردید و در سال 1007 هجری قمری در قلعۀ صولنق شهید شد. او راست: 1- تمکین المقام فی مسجدالحرام. 2- خواتم الحکم و حل الرموز و کشف الکنوز لما فیها من لطائف العلوم و الحکم. 3- فضائل الجهاد. 4- محاضرهالاوائل و مسامرهالاواخر. 5- مواقف الاخره و اللطائف الفاخره. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 243) (از الاعلام زرکلی). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است: کشف الظنون حاجی خلیفه ص 91 و سایر صفحات. الجوهرالاسنی خانجی ص 104. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 750. اکتفاءالقنوع فندیک ص 377. فهرس الخدیویه ج 5 ص 141 و ج 6 ص 137. ایضاح المکنون بغدادی ج 2 ص 196. الکشاف طلس ص 138
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ یِ عَ جَ)
دهی از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 45 هزارگزی شمال باختری نورآباد و 12 هزارگزی باختر شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. موقع جغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیر مالاریایی است. سکنۀ آن 120 تن می باشد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، لبنیات، پشم و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. ساکنین از طایفۀ علیها میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لی دَ رَ)
دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل در 3 هزارگزی خاور گرمی و 2 هزارگزی شوسۀ گرمی - بیله سوار. کوهستانی و گرمسیر است. سکنۀ آن 212 تن شیعۀ ترکی زبانند. محصول آن غلات و حبوب و شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد که در 25هزارگزی شمال خاوری مشهد، سر راه مالرو عمومی مشهد بکلات واقع شده. جلگه و سردسیر است و 510 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پَ لَ دَ رَ)
دهی جزء دهستان بهنام پازکی در بخش ورامین از شهرستان تهران. در 4هزارگزی شمال ورامین. دارای 210 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ رِ)
دهی از دهستان فریم بخش دودانگۀ شهرستان ساری. سکنۀ آن 220 تن. آب آنجا از رود خانه پاجی. محصول عمده آنجا برنج و غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلی دروا
تصویر پلی دروا
فرانسوی چین راست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلی دژته
تصویر پلی دژته
فرانسوی چین افکنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلی دورسه
تصویر پلی دورسه
فرانسوی چین واریخته
فرهنگ لغت هوشیار
از مراتع واقع در مایان علی آباد کتول، خم، کوزه ی بزرگ گلی
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در کردکوی
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه ی هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
سرفه ی کوتاه، صاف کردن گلو و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی
اطراف حلقوم و حنجره
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه هزار جریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع پنجک رستاق کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
ارتفاعی در امتداد ارتفاعات ولوپه ی شهرستان سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
کومه ای که با گیاه آقطی پوشش داده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
از روستاهای کوهسار فندرسک استارآباد، از توابع دهستان بندپی بابل، نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
چاق و فربه
فرهنگ گویش مازندرانی
افتاده، نقش زمین شده، شکست خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتع و چشمه ای در روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
داخل بیشه، درون جنگل
فرهنگ گویش مازندرانی
قدرت انجام کاری را داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بخش کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
درد پهلو، درد کلیه
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در منطقه ی هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی